بازدوباره تو آسمون پرده شب کشیده شد
خورشید روشن تو سکوت به پشت کوه کشیده شد
صدای جیرک جیرک شب به گوش ماه شنیده شد
هو هوی جغد رو درخت از هر طرف شنیده شد
باز دوباره خواب اومد به خونه سرک کشید
صدای پای باد شب به هر طرف کشیده شد
باز دوباره قصه شب مهمون هر خونه ای شد
به هردلی سر بزنی حکایتی شنیده شد
پنجره آسمونم باز دوباره گشوده شد
رو پردهء این آسمون نقاشی ام کشیده شد
صدای خنده های ماه از اون بالا شنیده شد
نردبونی از رو زمین به آسمون کشیده شد
حرف دل عاشقونه تو دل شب شنیده شد
فرشته آسمونی سوی زمین کشیده شد
سحر اومد وداع شب با ستاره شنیده شد
باز دوباره تو آسمون پرده روز کشیده شد
دریای بیکران مهر ،شکوه و عظمت گنبد آبی رنگ مسجدت،دل عاشقانت را بی قرار ساخته.
چشمان غرق در اشک منتظرانت اندوه فراق تو را فریاد میزند.
زیباروی،هر چه در عظمت و بزرگیت می اندیشم،بیشتر غرق در نور معصومیتت میشوم.
مولایم،تو نمایانگر خورشید محمدی هستی.
تو خروش ذوالفقار علی رادربر گرفته ای وسکوت حیدریت عالمی را منتظر کرده.
شجاعت حسینیت زبانزد است.
مهدی جان،قلب منتظرانت در تلاطم امواج خروشان بی مهریها وظلمتها به درد آمده.
سرورم، آن هنگام که به ناله های عاشقان و منتظرانت نگاه می کنم ،تو را درموج خروشان اشکهای جاری آنها می بینم.در پبچ و خم جاده ی پرنور وصال تو ،قدمهایم آرام آرام مرا به مرکز نور هستی می کشانند؛صدای یا مهدی یامهدی مسافران جاده ی امید به گوش میرسد.جان می رود و روح پرواز می کند.